هیربدهیربد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

هیربد هدیه ی خدا در کریسمس

الان دیگه هیربدجونی برای خودش ماشالله مردی شده ، خواهرش هم دیگه نمیرسه به وبلاگ برادرش سربزنه الان هم بادیدن وبلاگش تمام خاطراتم زنده شد❤️

هیربد ونوروز سال 1392

         سلام سال نو مبارک ببخشید اگه تواین مدت نشد عکس بزارم آخه منو بابایی ومامانی و هیربد جوجه با ماشین از ایلام به مشهد سفر کردیم چون ما اهل مشهدیم وبه خاطر کار بابایی ساکن ایلام هستیم کل تعطیلات نو روزی را اونجا بودیم واز اونجایی که تمام فامیل های ما مشهد هستن دید وبازدید های عید را اونجا انجام دادیم  وکلی هم بهمون خوش گذشت. مامانم میگن هر چی از خدا بخوای سر سال تحویل بگو تا خدا اگه صلاح باشه تو رو به آرزوت میرسونه.یادش بخیر سال قبل من داداشی گلم رو از خدا خواستم و خدا رو شکر امسال به آرزوم رسیدم امسال 4 تایی با مامان بزرگ و خاله وحیده و عمو حمید سر سفره هفت سین بودیم شما که به سل...
17 ارديبهشت 1392

امتحانات خواهری

چندروزه که نمی تونم بیام برات چیزی بنویسم یا عکس بزارم امتحاناتمون نزدیکه اول مستمری ها و از اول خرداد هم اصلیهامون شروع میشن خیلی درس دارم.   عزیزم ولی دلم نیومد شیرین کاریهاتو ننویسم .چندروزیه که بوووووووووووووف می کنی و کلی هم آب دهنت میاد بیرون همش دستمال به دستیم و حالا دیگه وقتی چیزی میاریم برات جلو اون هارو بادستهای نازو کوچولوت می گیری .همیطورهم وقتی مامانی دستش رو میزاره جلوی دهنت میگی آآآآآآآآآآآآآآآآآ ومامان دستش رو جلو و عقب میبره ابن صداها قطع و وصل میشه تو خیلی کیف میکنی.خنده های بلندت هم دل هممونو میبره نفسم . راستی روز پنجشنبه هم چهار ماهت تموم میشه و وارد پنج ماهگی میشی قوربونت برم داری آقامیشی.راستی واکسنت رو ه...
17 ارديبهشت 1392

برگشت بابایی از تهران وروز مادر

                            برگشتی بابایی بابایی واسه ماموریت رفته بود تهران من ومامانی وهیربدم رفتیم استقبال بابایی محو طه ی فرودگاه فضای خیلی جالبی داشت ومن ومامانی هم تا بابایی بیاد کلی از هیربد عکس گرفتیم                         اینم عکساش    تو محوطه یکم باد میومد داداشی هم دهنشو باز می کردتا باد رو بازبونش احساس کنه خیلی خوشش میومد. اینجا رو زمین یه حشره داشت راه می رفت هرچی صداش می کردیم به ما نگاه نمی کرد حواسش پرت اون شده. راستی روز مادر ن...
17 ارديبهشت 1392

مخصوص همه ی عزیزانمون که ازشون دوریم

این  عکس قشنگ از هیربدی     این عکس مخصوص مامان بزرگا بابابزرگام،  خاله جونا ،دایی جونی ،زن دایی جونی وعمه جونی هاو.بچه هاشون و...هست . همتون را از راه دور میبوسیم . می خوام بگم اینقدر دوستتون داریم و دلمون براتون خیلی تنگ شده             ...
4 ارديبهشت 1392

گیره سر به سر داداشی

عزیزدلم شما و مامانی 92/1/20 اومدید مدرسمون.حسابی کیف کردی بین یه عالمه دخترایی که همه لباساشون مثل من بود نفسم.تمام معلم های مدرسمون هم خیلی بادیدنت خوشحال شدن . البته یادآور بشم تا قبل از اودن شما مامانی خیلی به مدرسه من میومدو توکارهای فرهنگی مدرسه کمک می کرد ولی با اومدن شما دیگه نمی تونه بیاد.بعد از مدرسه شما و مامانی رفتین خونه خاله لیلا و تو اتاق آیساقلقلی خاله جون گیره آیسارو به سرت زده و تو تشک بازیش ازت عکس گرفته اینم عکس خوشجلت . آخه پسرو گیره به سر والا عیبه    ...
1 ارديبهشت 1392
1